محمدحسین اکبرپور

وبلاگی برای کلیه موضوعات

محمدحسین اکبرپور

وبلاگی برای کلیه موضوعات

ترجمه درس سوم عربی سال اول دبیرستان

چهارشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ب.ظ

التِّلمیذُ المِثالـﻰّ;دانش آموز نمونه

رَخیصٌ ... رخیصٌ...! ارزان است ... ارزان است ... !

ألْبِسةٌ جمیلةٌ... أحْذِیةٌ أنیقةٌ ...! کُلُّ شـﻰءٍ رَخیصٌ... أسرِعوا... أسرِعوا!

لباس های زیبا ... کفش های شیک ... ! همه چیز ارزان است ... بشتابید... بشتابید .

ـ هذا جمیلٌ جدّاً... ثَمَنُهُ باهِظٌ! _ این بسیار زیباست ... بهای (قیمت) آن گران است!

ـ اِنْتَخِبْ یا وَلَدﻯ! لاتُفَکِّرْ فـﻰ الثَّمَنِ!_ ای پسرم انتخاب کن . به بها (قیمت)فکر نکن .

فـﻰ زاویةٍ مِنَ الشَّارع: در گوشه ای از خیابان

اَلصَّحیفةُ... اَلصَّحیفةُ الْمَسائیّةُ أخبارٌ مُهِمّةٌ... أخبارٌ مُهِمّةٌ!

روزنامه ... روزنامه عصر . اخبار مهم ... اخبار مهم

ـ هَلْ تَعْرِفینَ بائِعَ الصُّحُفِ؟_ آیا روزنامه فروش را می شناسی ؟

ـ لا... لا أعْرِفُهُ. _ نه او را نمی شناسم .

ـ هو تلمیذٌ فـﻰ مدرسَتِنا._ او دانش آموزی در مدرسه ماست .

ـ هو تلمیذٌ؟!... مسکینٌ... هو ضعیفٌ فـﻰ دُروسِهِ حتماً.

ـ أمّاه! لِماذا یَشْتَغِلُ هذا التِّلمیذُ بِبَیْعِ الصُّحُفِ؟

ألیس لَهُ درسٌ ؟!

_ او دانش آموز است؟! ... بیچاره ... او حتماً در درسهایش ضعیف است .

_ مادر ! چرا این دانش آموز مشغول روزنامه فروشی است؟

آیا درس ندارد؟!

ـ بَلَـی... ولکن هؤلاءِ یَهْرُبونَ من قِراءةِ الدّروس. هم یَتَکاسَلونَ ... حتماً... لاشکَّ.

_ بله ولی اینان از خواندن درسها فرار می کنند. آنان تنبلی می کنند ... حتماً ... هیچ شکّی نیست.

ـ ولکِن...! _ ولی

ـ مالَکَ تَتَأمَّلُ...؟! اَلشَّمسُ مُحْرِقَةٌ...غَداً حَفْلَةٌ...! _ تو را چه می شود که درنگ می کنی(می اندیشی) ... ؟!

خورشید سوزان است ... فردا جشن است .

فـﻰ البیت

ـ أمّاه! تَنْعَقِدُ حَفْلَةٌ فـﻰ الْمدرَسةِ. مادر!جشنی در مدرسه بر گزار می شود.

ـ شـﻰءٌ جمیلٌ! بِأﻯِّ مناسَبةٍ؟. چیز زیبایی است ! به چه مناسبتی؟

ـ لِتَعیینِ التِّلمیذِ المثالـﻰِّ! _ برای تعیین دانش آموز نمونه.

ـ مَنْ هو؟_ او کیست؟

ـ لا أدرﻯ ... حتماً ذلک الوَلَد . لا أدرﻯ . لا أدرﻯ.

ـ نمی دانم ... حتماً آن پسر . نمی دانم . نمی دانم .

ـ علی أﻯِّ حالٍ... هل نذهبُ معاً یا أمّاه؟_ به هر حال ... آیا با هم می رویم ای مادر؟

ـ یا بُنَـﻰَّ! أنتَ تَعْلَمُ أنَّ غَداً مَوْعِدَ تَسلیمِ السَّجّادةِ لِصاحبِها... لا أقْدِرُ, آسِفَةٌ.

_ ای پسرکم! تو می دانی که فردا وقت تحویل قالیچه به صاحبش است. نمی توانم، متأسفم .

- لا بَأسَ!

_ عیبی ندارد.

اِستَیْقَظَ قَبْلَ طلوعِ الْفَجْرِ و تَوَضَّأ و بَعْد َالصَّلاةِ, هیَّأ نَفْسَهُ لِلذَّهابِ... فَذَهَبَ وَحْدَه.

قبل از طلوع صبح بیدار شد و وضو گرفت و بعد از نماز ، خودش را برای رفتن آماده کرد ... پس به تنهایی رفت .

فـﻰ الْمدرسةِ در مدرسه :

مَرْحَباً... مَرْحَباً... تَفَضَّلوا... تَفَضَّلوا! خوش آمدید ... خوش آمدید ... بفرمایید ... بفرمایید ...

ـ شُکراً جَزیلاً._ خیلی متشکّرم

...و بعْدَ دقائقَ بَدَأت الْمَراسیمُ و بعدَ إجراءِ مَسْرَحیّهٍ و أنشودَةٍ...

و بعد از چند دقیقه مراسم شروع شد و بعد از اجرای نمایشنامه ای و سرودی ...

نَحنُ اجْتَمَعْنا هُنا لِتَکْریمِ تلمیذٍ مِثالـﻰّ... هو أسوةٌ لِلْجَمیعِ...فـﻰ الأخلاقِ ...فـﻰ الدَّرسِ... والعَمَل. هذا هو «سعیدٌ».

ما اینجا برای بزرگداشت دانش آموز ی نمونه جمع شده ایم ... او برای همه الگوست ... در اخلاق ... در درس ... و کار. این وی است. «سعید» (این شما و این هم سعید.).

ـ إلهـﻰ! ماذا أشاهِدُ؟ هو ذلک البائِعُ! خدایا ! چه می بینم ؟ او همان فروشنده است .

ـ بُنَـﻰَّ... بُنَـﻰَّ... لَقَد اشْتَبَهْتُ...لا... لا... هوالنّاجِحُ...!

پسرکم ... پسرکم ... اشتباه کرده ام ... نه ... نه .... او موفّق است .

فـﻰ الْحقیقةِ نحن نَتکاسَلُ.

در حقیقت ما تنبلی و سستی می کنیم .

أقْبَلَ سعیدٌ و اسْتَقْبَلَهُ الْمدیرُ بِحَفاوَةٍ و بعدَ مصافَحَتِهِ علَّقَ علی عُنُقِهِ وِسامَ الْاِجتهادِ و النَّشاطِ. و مَنَحَهُ جائِزةً.

سعید جلو آمد و مدیر به گرمی از او استقبال کرد و بعد از دست دادن با او مدال تلاش و فعّالّیت را به گردن او آویخت و جایزه ای به او بخشید.لبخند

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۱۵
محمدحسین اکبرپور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی